رمان سرای خانه عشق



مقدمه:
سخت بود. نفس کشیدن در هوایی که دگر بوی عطر او را ندهد،
سخت بود! هوای آدم، بدون حوایش، فرشته تنهاییهایش، همانند
مرگی بود پر از درد، پر از رنج !
- آدم رو دیدی؟!
- نه !
- این روزا حالش خیلی خرابه، نفسش بالا نمیاد. .
- چرا؟ !
- نفس کشیدن تو هوای بیحوا، براش سخته، دشواره، جان به لب
رسانه !
- آدم دل تنگه! دل تنگ حوایی که آرومش کنه، دلتنگ خاطرات
روزانهش با فرشت هش، دلتنگ خندههاش، دلتنگ عشقی که میونشون
بود!
- از همه مهمتر، اون دلش برای هوایی که حوا در اون نفس
میکشید، تنگ شده. .
- قصهی آدم این روزها رنگ و بوی غم داره، رنگ تیره و تار
بدبختی و دلتنگی!
- هوم، میبینی هوا رو؟! این هوا برای آدم غیر قابل تحمله، اون
هوای با حواش رو میخواد!
- درد رو تعریف کن !
- درد یعنی آدم توی هوای بیحواش نفس بکشه. !
- شنیدی میگن بعضی از جملات درد داره؟ !
- شنیدم. بعضیاشون اینقدر درد دارن که تا عمق وجودت رو آغشته
به درد میکنن!

- مثال بزن.
- آدم در هوای بیحوا. !
- دلنوشت ههای آدم رو خوندی؟ !
- خوندم.
- کدوم متن بیشتر درد داشت؟!
- نفسی میرود و میآید امّا، تو نیستی! نیستی تا با حر فهایت آرامم
کنی، نیستی تا دوباره در آغوش بارانی هوا نفس بکشیم، نیستی تا
روزهای با تو بودن را دوباره تکرار کنیم !
- میگی زندگی سخته، طاقت فرساست، عذابآوره. همهی اینا درست!
امّا تا حالا خودتو جای آدم گذاشتی تا سختیِ واقعی رو درک کنی؟! بیا
فرض کنیم که آدمیم، یک آدم بدون حوا، تنها موجود رو زمین، یک
گناهکار !
- خسته شده، از زندگی، از نفس کشیدن، از آههایی که گریبان گیر
دنیاش شده!
- کی؟ !
- آدم. ! البته، از نوع بیحوا.
- میخوام مثل آدم زندگی کنم! مثل اون تحمل کنم، هوای ب یحوا رو،
مثل اون صبر کنم و ببینم نامرد یهای دنیا و آدمهاش رو! میخوام
بشم آدمی که صبر ایوب رو داشت!
- داری به چی فکر میکنی؟!

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها